ولی لباسشخصیها به این حرفها توجه نمیکردند. یکیشان با خوشحالی بیسیم زد و گفت: حاجی بدو بیا، مدرک پیدا کردیم!
من و راننده نگونبخت را نشانده بودند کنار خیابان و یک نوجوان که صورتش را پوشانده بود، با باتوم ایستاده بود بالای سرمان. مامورک هی سعی میکرد آتویی بگیرد و عقدهگشایی کند. مثلاً میگفت: به چی میخندی؟ ... چرا اینطوری نگاه میکنی؟ چرا...؟!
و با باتوم تهدیدمان میکرد. من برای بیتوجهی به او، نگاهم را به اتومبیلهای دیگری که نگه داشته شده بودند، دوختم. دو جوان با پژو 206، یکی دیگر پشت سر آنها، و یک ماشین دیگر که حالا نگهاش میداشتند و...
زیر چشمی به مامورها نگه کردم. اغلبشان کاورهایی با طرح قورباغهای به تن داشتند و بعضی هم پیراهنهایی به همین شکل که پشتشان نوشته شده بود: «رزمیکاران ذوالفقار بسیج». یکیشان که تازه پیدایش شده بود، مستقیم آمد سمت ما. اول فکر کردم دارد ادا در میآورد و میخواهد ما را مسخره کند، اما بعد فهمیدم که نه، کلاً همین شکلی است. پایینتنهاش کوتاه و لاغر بود، ولی از کمر به بالا به شکل عجیب و غیرعادیای باد کرده بود. خرامان راه میرفت و انگار نه اینکه این هیکل مضحک را به ضرب آمپولهای بدنسازی باد کرده است. باور کنید هر لحظه امکان داشت بترکد!
آمد سراغ ما و با نگاهی پر کینه خیره شد. شانس آوردیم که همین لحظه آقای «حاجی» رسید. او پیراهن و شلوار خاکی رنگ پوشیده بود و پوتین به پا داشت، ریشش سیاه و نامرتب بود که صورت سبزهاش را تیرهتر نشان میداد. قد بلند بود و درشت. حاجی «مدارک کشف شده» را بررسی کرد و زود فهمید که آدمهایش به کاهدان زدهاند. البته با توجه به اوضاع امروز ایران، اگر او «دلش میخواست» همین هم میتوانست ما را به بازداشتگاه بفرستد. بس که این روزها همه چیز ایران دلبخواهی شده، البته به دلخواه آنهایی که باتوم و تفنگ در دست دارند.
خلاصه اینکه بعد از حدود نیم ساعت تا 45 دقیقه نشستن کف خیابان، ولمان کردند که برویم. معلوم بود آن چندتایی که ما را نگه داشته بودند، اصلاً دوست نداشتند همین جوری رهایمان کنند. توی صورتشان میخواندیم که انگار در دلشان میگفتند: بابا یک باتومی، چکی، چیزی بهشان بزنیم، بعد بروند! اما این امر حاجی بود و لگام آنها مثل تمام دیگر بسیجیهای مخلص و حرفگوشکن، دست کس دیگری بود...
دو روز بعد، در تجمع 12 مرداد بار دیگر با رزمیکاران ذوالفقار روبه رو شدم. اما قبل از آن رفتم و در اینترنت سرچ کردم تا ببینم لانه این موجودات کجاست؟ منابع زیادی در مورد آنها وجود نداشت؛ اما متوجه شدم این گروه که به بهانه ورزش سازمان پیدا کرده و مسلح شدند، گروهی از بسیجیهای فعال پایگاههای مختلف تهران هستند. ذوالفقاریها اعضای 9 پایگاه و نزدیک به دو هزار نفر هستند که حدود یکسوم آنها را زنان بسیجی تشکیل میدهند. در جدول بالا میتوانید ریز آمار مربوط به آنها را ببینید.
در مصاحبهای خواندم که یکی از سران بسیج هدف از تشکیل تیمهای رزمیکاران ذوالفقار را «به نمایش گذاشتن شکوه بسیج در عرصه ورزش»(!!!) بیان کرده و افزوده است: «ورزشکاران ذوالفقار در رشتههای تکواندو، کاراته و ووشو دارای مقامهای استانی و کشوری هستند. این افراد علاوه بر گذراندن دورههای رزمی، مورد آموزشهای عقیدتی، سیاسی، اقامه نماز و امر به معروف و نهی از منکر قرار میگیرند.»
جالب است بدانید این گروه دو هزار نفری اواسط خرداد و به بهانه سالمرگ آیتالله خمینی حرکت داده شدند و در خیابانهای تهران رژه رفتند. این بهترین زمان برای مانور و هماهنگی نیروهای آموزشدیده بسیج بود تا برای حوادث چند روز بعد (کودتای دولت احمدینژاد) آماده شوند.
عصر 12 مرداد، با شروع اعتراضات مردمی به مراسم تنفیذ دولت کودتا، نیروهایی که از ساعتها پیش در حوالی میدانهای ونک تا ولیعصر مستقر شده بودند، به سرکوب مردم پرداختند. طبق معمول، علاوه بر نیروهای سراپا مسلح ضدشورش پلیس، گروه موتورسواران لباسشخصی هم در خیابانها حاضر بودند. با کمی دقت و با کمک این اطلاعات تازه، متوجه شدم که این موتورسواران چند دسته هستند، که بینشان چماقداران سپاه پاسداران و البته دوستان رزمیکار ذوالفقار شاخصتر از بقیه بوند!
ذوالفقاریها در چند گروه موتورسوار، مدام در طول خیابان ولیعصر حرکت کرده و هرجا تجمع کوچکی میدیدند با هجوم به مردم بیدفاع، اوج وحشیگری را به نمایش میگذاشتند. با حضور اتومبیل سفید رنگ «مهدی کروبی» در تقاطع مطهری (تختطاووس)، اعتراضات مردمی یکباره شدت گرفت و در مقابل، حملات موتورسواران ذوالفقار هم بیشتر شد. آنها شیشه اتومبیلهایی که به نشانه اعتراض بوق میزدند را خرد میکردند، یا پلاکشان را میکندند و نگه میداشتند تا بعد به خدمت صاحب ماشین برسند! در پیادهروها میراندند و هرکس که سر راه بود را با باتوم میزدند. یکی از افراد این گروه که دو اسپری در دو دستش داشت، به سمت گروهی از زنان و دختران جوان که سر کوچهای جمع شده بودند رفت و با مردم درگیر شد. داشت به زنان اسپری میزد که چند جوان با از خودگذشتگی، به او حمله گردند. لحظهای بعد گرچه تمام این جوانان از گاز فلفل سوخته و آسیبدیده بودند، ولی از اینکه موفق شده بودند درس خوبی به آن عامل بسیج بدهند، خوشحال بودند!
حاجی را هم دیدم. مقابل خبرگزاری دروغپراکن «ایرنا» با چند نفر از افراد گروهش مشغول بود. چهره او و دیگرانی که همراهش بودند را هرگز فراموش نمیکنم. حتماً به زودی زود باز با آنها روبه رو خواهیم شد. شک نکنید.
تشکر از نوشتن این مطالب من هم با چشمای خودم دیدم این وحشیها با مردم چه می کردندنفرین خدا بر تمام این خونخوارها
پاسخحذفاز انتخاب اسم وبلاگت ميتوان فهميد يا دين وايمان درستي نداري ويااطلاعاتت كم است كه يك كمونيست را الگوي خود قرار دادي جونك كم سوا وبي شخصيت دادن پاسخ ارجيف شما سخت نيست ولي جاي بسي تامل دارد .حتما" انتخاب عقرب هم به اين معناست كه نيش كلامت نه از ره كينست بلكه اقتظاي جهالتت اين است .بابي جون سخن گفتن شما در موربسيج خيلي بي ادبانه ودور از انصاف است اگر قسط خيال بافي هم داري كمي جانب حق را بگو وبعد هر چه خواستي بگو . آقابابك فكر مي كنم شما كمتر از سي سال داشته باشي (ازخام بودن هرفهايت ميگويم)يعني اگرهمين پاكدلان بسيجي نبودند كه در مقابل دشمن بعثي بايستند كه تعدادي شان شهيد وجانبازشوند حالا شمااز نسل همان بعثيان بودي .پس حرمت بدار وگرنه همان كار را دگر ان با همسر و دختركانتان خواهند كرد.
پاسخحذفبرای روبرو شدن با حاجی مربوطه و نوچه هاش لحظه شماری میکنم
پاسخحذفیک رزمی کار واقعی(غیر قابل خرید و فروش)
سلام من به اون آقایی که طرفداری بسیج رو میکنه میگم که دیر نیست ان روزی که مادر و خواهر و زنان خوشگلتونو با کیرهای بر افراشته خود در حضور شما شخم بزنیم روی قرآن بشاشیم و به نام معصومین و امامان (زمان و غیره) توالتهای عمومی راه بیندازیم تا برینند مردم در آنجا....
پاسخحذفاین جواب رو برای اونی مینویسم که از بسیجیها دفاع کرده برای دفاع در مقابل دشمن بعثی:
پاسخحذفاونا باکری و همت بودن نه چهار تا جوجه بسیجی هرهری مذهب لادین.ضمنا خوش به حال اونهایی که رفتن واسه دفاع از ماها تا دشمن به زن و دخترمون تجاوز نکنه و دیگه برنگشتن تا ببینن به جای دشمن مددی و گلستانی و بازجوهای اوین دارن به ناموسمون تجاوز میکنن.پس دیگه نوبت توئه که حرمت نگهداری و مبارزین واقعی رو با این آشغالا مقایسه نکنی
درجواب اون بسيجي ميگم: اونايي كه جبهه رفتند براي وطن رفتند ولي اينايي كه مردمو سركوب مي كنند روزي 200000 مي گيرند.اينا وحشي و بي غيرتند برادر بسيجي
پاسخحذف